FanFiction kpop

FanFiction kpop
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان infinite و آدرس yeayang.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





....
کلاس درس تموم شد و هرکی به کاری که داشت رسید و کای سریع کنار هه می اومد و گفت: دیونه شدی؟؟
-    نه شرطم همین بود....
-    دی او یه سال از ما عقب تره
-    خب باشه مگه چی میشه؟؟
-    وای هه می من نمیتونم
-    باید بتونی وگرنه منم....
کای حرفشو قطع کرد و گفت: باشه باشه....
اون از کلاس بیرون رفت و لوهان کنار هه می رفت و گفت:کار خوبی کردی....
-    هرکاری کردم به خودم مربوطه....
-    من رابط بودم اما ضد حال زدی
-    یعنی چی؟
-    دی او گفت به تو بگم هروقت تونستی بری دیدنش
-    من؟؟دیدن دی او؟؟مطمئنی؟؟
-    اوم خودش گفت به تو بگم
-    داری اذیتم میکنی؟
-    نه مگه چی شده؟ تو و دی او که با هم جور بودید!!
-    باشه....
-    دستم درد نکنه؟
-    اوم....
هه می بلند شد و از کلاس بیرون رفت و به طرف دستشویی دخترونه رفت دیگه کسی چپ چپ نگاش نمیکرد یا تیکه نمینداخت....موهاشو باز کرد و دوباره بست....یه جی لباساشو مرتب کرد و در حالی که دستاشو میشست گفت:به تو نمیاد....
-    منظور؟
-    نمیاد بداخلاق باشی....کی زورت کرده؟؟
-    کسی زورم نکرده فقط یکم احمق بودم اما الان درست شدم....
-    احمق؟؟.....
یه جی خندید و هه می گفت:خنده داشت؟
-    یاد دی او افتادم....حالش چطوره؟
-    داری مسخرم میکنی آره؟؟....خب حق هم داری چون انقدر با دوستی های بی ارزش سرم شلوغ بود که دی او تنها موند....من دلشو شکستم....
-    باید بیشتر حواستو جمع میکردی....
-    واقعا؟؟باشه یادم میمونه از این به بعد....
هه می بیرون رفت و یکدفعه بک هیون جلوش ظاهر شد و هه می گفت:چته؟!
-    چه طرز حرف زدنه؟
-    تو کی هستی که من باید جلوی تو مراقب حرف زدنم باشم؟؟
-    من بک هیونم
-    هرکی میخوای باش....
هه می به طرف حیاط رفت و یه جی بیرون اومد و بک هیون گفت:زبون باز کرده!!
-    اوم....اخلاقش عوض شده....
صدای مدیر از بلندگو اعلام کرد....:تمامی بچه ها گوش بدین تا آخر هفته کسانی که دلشون میخواد توی تست موسیقی شرکت کنن اسمشون رو به نماینده ی کلاس تحویل بدن توجه کنید که تست به صورت گروهی انجام میشه حداقل افراد هم 3 نفر....موفق باشید....
لوهان با تعجب گفت:چه باحال....
هه می گفت:من دلم میخواد شرکت کنم....هی کای امروز میری دنبال دی او مگه نه؟
-    نمیدونم من اصلا نمیدونم دی او کجا هست....
لوهان گفت:میخوای دی او رو بیاری اینجا؟؟
هه می گفت:اوم....باید درسشو ادامه بده....
-    ایول هه می آفرین هه می....
-    چیه دوست داری دی او بیاد؟
-    معلومه که دوست دارم من خیلی دی او رو دوست دارم....
-    هه....
-    چرا میخندی؟
-    بیخیال....
....
سوهو توی حیاط نشسته بود که یه جی کنارش نشست و سوهو گفت:خوبی؟
-    نه زیاد....
-    ناراحتی از این که کای طرف اونه نه؟
-    یه کم....
-    ناراحت نباش....
-    نیستم
-    معلومه....
یه جی به شونه ی سوهو زد و گفت:گفتم که ناراحت نیستم
-    باشه....سهون کجاست؟
-    نیومده موند خونه
-    چرا؟
-    میخواست به پدرم کمک کنه احتمالا الان شرکته
-    که اینطور
-    پاشو بریم
اونا به طرف کلاس رفتن و وارد شدن همه سرجاهاشون نشستن و بک هیون کنار یه جی رفت و روی میزش نشست و گفت:گروه تشکیل بدیم؟من و تو سهون؟
-    برای موسیقی؟
-    آره....سوهو تو هم میای؟؟
سوهو یکم فکر کرد و گفت:اگه یه جی بیاد آره....
-    یه جی میای؟
یه جی به هه می نگاه کرد و گفت:چطوره رقابت کنیم؟ها؟
هه می گفت: نمیدونم....
-    یه گروه تشکیل بده....کسی رو نداری نه؟
یه جی به کای که داشت حرص میخورد نگاه کرد وگفت:حتی اگه کای هم باهات باشه بازم دو نفرید....
هه می به کای نگاه کرد و بعد به کتابش نگاه کرد و گفت:نیازی به رقابت نیست
-    تا فردا یه گروه درست کن....البته فکر نکنم بتونی با ما رقابت کنی نه؟
هه می عصبانی شد اما با زور جلوی خودشو گرفت و گفت:میشه بذارید درس بخونم؟!
تو همون لحظه زنگ به صدا در اومد و لوهان گفت:فکر کنم دبیر نیومده باید بریم خونه....
یه جی بلند شد و بالا سر لوهان وایساد و گفت:اسم ما چهار نفر رو بده به دفتر....
لوهان در حالی که داشت دفترچشو در میاورد گفت:اوکی!....اما کدوم چهر نفر؟
-    من بک هیون سوهو و سهون....
-    باشه....
بچه ها بلند شدن و همه از هم خداحافظی کردن....و به طرف خونه هاشون رفتن....
لوهان داشت به طرف خونه میرفت که هه می کنارش رفت و اون با تعجب گفت:او....هه می با من میری خونه؟؟
-    نه....
-    پس چی؟
-    یه سوال دارم
-    بپرس....
-    میشه بگی کجا میتونم دی او رو پیدا کنم؟
-    آهان پس به خاطر دی اوئه....آره بیا بریم اونجا
-    نه....نمیخوام تو بیای میخوام خودم برم....
-    باشه
لوهان یه دستشو دور گردن هه می انداخت و سرشو به سر اون چسبوند و با دست دیگش اونطرف خیابونو نشون داد و گفت:اون کوچه رو میبینی؟؟
-    اوم.....
-    تا اونجا برو بعد مسقیم برو تا به چهار راه برسی اونجا یه کافه هست اگه بری دی او رو اونجا میبینی....
-    که این طور....
هه می به خودش اومد و دست لوهانو کنار زد و اخم کرد و لوهان با لبخند گفت:اگه دیدی دی او نیست بلند داد بزن و بگو.....دی او....منم....بیا بیرون....فهمیدی؟
-    دیونه!
-    جدی گفتم....
هه می از لوهان جدا شد و به اون طرف خیابون رفت همون طوری که لوهان گفته بود رفت تا به کافه رسید....وارد اونجا شد اما هیچکس اونجا نبود این یکم عجیب بود به خاطر همین یاد حرف لوهان افتاد و با صدای بلند گفت: دی او....منم هه می ....بیا بیرون!
دی او با شنیدن صدای هه می که صداش میکرد آروم از پله ها بالا اومد و رو به روی هه می وایساد و اون با تعجب گفت: پس جدی بود!!
-    اینجا رو از کجا پیدا کردی؟میدونستی اینجام؟؟
-    اوم....لوهان گفت....
-    ....
-    گفت باهام کار داشتی....
-    نه حتما شوخی کرده
-    که اینطور....اما من کارت دارم
-    گفته بودم دیگه همدیگه رو....
هه می حرفشو قطع کرد و گفت:اذیتم نکن دیگه....یه فکر خوب دارم
-    چی؟
-    دوباره بیا مدرسه....یه سال از ما عقبی میتونم کمکت کنم با درس خوندن حتما آیندت بهتره مگه نه؟
-    من دیگه نمیخوام درس بخونم....بیخود اومدی.... از اینجا برو....
هه می ناراحت شد اما ناراحتیشو کنار گذاشت و میخواست دوباره اصرار کنه که دی او با عصبانیت گفت:از اینجا برو....!!
هه می که چشماش پر شده بود دیگه چیزی نگفت و از اونجا بیرون رفت.............


نظرات شما عزیزان:

Niloofar
ساعت23:30---17 شهريور 1393
دى او چقدر عصبيه
منم گريم گرفت
مطمئنن گروه هه مى مى برده فكر كنم
مرسى ابجىىىىىىى جونممممم
پاسخ:خواهش....


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 17 شهريور 1393برچسب:, ] [ 21:1 ] [ fereshteh ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ مخصوص داستان های کره ایه امیدوارم با نظر های قشنگتون همراهیم کنید....کپی لطفا با ذکر منبع دوستای گلم.
آرشيو مطالب
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 7
بازدید کل : 10262
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->